جغله های صالحینی

حلقه صالحین شهید ردانی پور | پایگاه مقاومت بسیج شهید بهشتی دولت آباد

جغله های صالحینی

حلقه صالحین شهید ردانی پور | پایگاه مقاومت بسیج شهید بهشتی دولت آباد

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

  • در تاریخ :94/01/10 01:10:43
  • توسط : امین داوری
  • نظرات : ۰
  • بازدیدها : ۳۱۴

روزی احمد با تعداد زیادی مجله که تصاویر خواننده ها و رقاصه ها روی اون بود اومد خونه،
مامان گفت: احمد جان اینا چیه اوردی؟ چرا خریدی ؟
احمد رفت طرف باغچه و مجله ها رو آتیش زد
و گفت: مامان اینا رو از باجه سر کوچه خریدم، تا هم محله ای هام به گناه نیوفتن،
مامان گفت: پولشو از کجا اوردی؟
گفت: با حقوق کار تابستونم خریدمشون
مامان گفت: مگه نمی خواستی موتور بخری ؟
گفت: هرچی فکر کردم دیدم موتور منو تا سر کوچه می بره ولی این اینا تا بهشت!
مامان گفت:
ولی تو این شهر که فقط همین یه باجه نیست.
احمدگفت:
می دونم ولی وقتی مُردم به خدا می گم وسع من در همین حد بود.

خاطره ای از نوجوانی شهید احمد کشوری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">